محل تبلیغات شما

نگران بودم که با این دو روز مرخصیِ همکارم، نتونم تنهایی این همه کارو جمع کنم اما خداروشکر ازونجا که دکتر هم دیر اومد، نهایت استفاده رو از وقتم بردم و حدود ۷۰ تا بلوک برش زدم و رنگ کردم
خانم م.ح.م.د.ی هم این هفته نیست و سلف رفتن برام سخته در نتیجه ناهار نخوردم البته کارمم زیاد بود، باید تمرین کنم تنهایی هم بتونم غذا بخورم خیلی عادت بدیه‌

دکتر ساعت ۱ اومد شادو شنگول جویای حال و کارم شد و وقتی دید کلی کار کردمو خستم اصرار کرد که بذار برم برات بستنی بخرممنم که نتونستم حریفش بشم رفت خرید
راجع به غذا و یه رستورانی که جدیدا پیدا کرده بود حرف میزد که همه ی غذاهاش گیاهیه، دوباره به من پیشنهاد کرد که اگه دوست داشتی بیا باهم بریم و قبل ازینکه من بگم نه خودش متوجه شد و گفت تو هم که نمیای هیچ وقت.
تو همین حین خانم ر.و.س.ت.ا سوپروایزرمون اومدو حرفای دکترو شنید، دکتر بهش گفت حتما اونجا برو خیلی خوبه، سوپروایزر پررومونم گفت دکتر من تنها برم بشینم کوفت میخورم،همه زوج زوج میرن میشینن میخورن، تو هم که معلوم نیس با کدوم دوست دخترت رفتی داری تعریف میکنی
دکتر سرخ شدو کلی خندید گفت نه من تنها رفتم، و منم از دهنم پریدوگفتم تنهایی که اینجور جاها نمیشه به آدم نمیچسبه دکتر هم فکر کرد دارم بهش تیکه میندازم که با کسی رفته! با خنده چپ چپ نگام کرد‌
خلاصه این سوپروایزر پررو و سواستفاده گرمون از موقعیت استفاده کردو گفت خب شما مارو مهمون کن هفته ی دیگه مادوتا رو ناهار ببر!
من سکوت کردم
ای خدای من اینا دیگه کیه ن؟
آخه من چرا با آقای دکترِ متاهلِ ۵۶ ساله و سوپروایزرِ میانسالِ مجردمون که اکثر وقت هاهم خیلی جدی و خشکه برم بیرون؟! اصلا چه معنی داره

بی خیالش
ولی آدم های جالبین:)
باز باید فکر پیچوندن باشم:/

اخر وقت با دکتر یه کلیه ی داغون تومورال پاس دادیم که خیلی زمان برد، همین شد که امروز دیرتر رسیدم خونه

ساعت ۵ بعدازظهر ناهارمو خوردم که مامانیم زنگ زد و گفت هام دارن میان خونه مون
بماند که سر اونا چقدر حرص خوردم
بابام که مریض احواله حالا از من انتظار دارن تو این شلوغیِ شب محرم با ماشین برسونمشون خونه
انقدر این اطراف شلوغه و ترافیک‌ که حتی اسنپ هم گیرشون نیومد!
هر سری هم میان خونه مون کلی بار میارن و کلی خرید به این امید که ما برسونیمشون
چرا وقتی چندبار به یکی لطف میکنی فکر میکنه وظیفته و اگه دیگه این لطفو نکنی بهش بر میخوره؟
چرا درک اینو ندارن که یه جاهایی نمیشه ماشین برد.
جالبه حتی صبا هم از وقتی ماشینمو عوض کردم انتظار داره کلا ازین به بعد با ماشین من بریم تهران گردی:|

ولش کن نیلوفر
تو چرا این روزا انقدر حساس شدی؟

نمیدونم، خستم، سرم درد میکنه
دراز کشیدم رو تختم یکم استراحت کنم

219. فعلا یارم‌ کتاب..

214. روزهای پرمشغله..

213. و حالا حال خوب...

هم ,دکتر ,کلی ,خونه ,ی ,تو ,میان خونه ,دکتر هم ,هم که ,تو هم ,و گفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها